- ۰ نظر
- ۲۹ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۳
به گزارش فرهنگ نیوز، حضرت آیتالله مظاهری جایگاه عید نوروز در اسلام و علت مهر تأیید ائمه اطهار (ع) بر این عید را تشریح کردهاند.
متن سخنان این مرجع تقلید به شرح ذیل است:
* انواع عید
ما
ایرانیها سه عید داریم: اوّل، عید اسلامی، که مسلمانهای دیگر هم دارند،
مثل عید فطر و عید قربان که در این دو عید نماز عید هم وارد شده است و در
قنوت نماز هم نام عید ذکر شده است. همچنین عید مولود پیغمبر اکرم(ص) و یا
مبعث آن حضرت.
عید دوّم، عید مذهبی است که فراوان است و همان
عیدهایی است که شیعه دارد و عمده ی این عیدها، عید غدیر و نیمه ی شعبان
است. همه اعیاد مذهبی ما مهم است، اما عید غدیر و نیمه شعبان، یعنی میلاد
باسعادت حضرت ولیّ عصر «ارواح العالمین فداه» اهمیّت خاصّی دارد.
عید سوم ما ایرانیها، عید نوروز میباشد که یک عید ملّی است، یعنی ایرانیها این عید را دارند.
* عید نوروز از نظر اسلام
از
روایات فهمیده میشود ائمّه طاهرین(ع) این عید را نه تنها رد نکردهاند
بلکه امضاء کردهاند. مرحوم محدّث قمی در مفاتیح از امام صادق(ع) چنین نقل
میکند که آن حضرت به معلّی بن خُنیس فرمود: وقتی عید نوروز شد، غسل کن،
لباس نو بپوش، خضاب کن، حمّام برو، بوی خوش استعمال کن. بعد میفرماید:
مستحب است روزه بگیرید و بعد از نماز ظهر و عصر چهار رکعت نماز بخوان، دو
تا دو رکعتی. در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه «انّا انزلنا» و در رکعت دوم
ده مرتبه «قل یا ایها الکافرون» در رکعت سوم ده مرتبه «قّل هو الله احد» و
در رکعت چهارم ده مرتبه سوره ی فلق و ده بار سوره ناس. بعد دعایی نقل
میکند که جزء نماز نیست و میتوان در سجده و غیر سجده خواند[1].
این
دعا جملهای دارد که میفرماید «فَضَّلْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ» یعنی خدایا
این عید را تو فضیلت دادی و تو بزرگ شمردی. معلوم میشود امامان معصوم(ع)
این عید را به نام عید ملّی امضا کردهاند.
شاید امضای ائمّه ی
طاهرین(ع) برای دلیل دیگری باشد. در بعضی از روایات دارد که عید غدیر مصادف
بوده است با عید نوروز. یعنی روزی که پیامبر اکرم(ص) امیرالمؤمنین(ع) را
به خلافت منصوب کردند، مصادف بوده است با عید نوروز. نمیدانم درست است یا
نه. مخصوصاً از نظر علم اعداد و علم ریاضی فضیلت دیگری برای این عید درست
کردهاند که نمیدانم درست است یا نه. آنچه میدانم این است که این عید یک
امتیازهایی و خصوصیّتهایی دارد که در اسلام خیلی مطلوب است.
* خصوصیّت اول
نظافت
در عید نوروز است. مردم لباس نو میپوشند، حمام میروند. اسلام میگوید:
«النظافةُ مِنَ الْایمان». از این روایت فهمیده میشود که آدمی که نظیف
نیست، مسلمان واقعی نیست. قرآن میفرماید:
(یا بَنی ادَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ)[2]
وقتی
میخواهی به مسجد بروی، در اجتماعی وارد شوی، نظیف باش، دندانهایت را
مسواک بزن، لباس نو بپوش، عطر بزن. اگر عرق پا یا بدنت بو میدهد رفع کن، و
بالاخره، تر و تمیز وارد اجتماع شو. حتی پیامبر(ص) میفرماید:
«لَوْ لا اَنْ اَشُقَّ عَلی اُمَتّی لَاَمَرْتُهُمْ بِالسِّواکِ مَعَ کلِّ صَلاةٍ»[3]
میترسم بر اُمّتم مشقّت و سختی تحمیل شود والاّ مسواک کردن را به آنان واجب میکردم.
اسلام دوست ندارد لباس سنگین قیمت باشد. اما به همان اندازه که نمیخواهد لباس سنگین قیمت باشد، میخواهد که تمیز باشد.
* تأکید اسلام بر لباس سفید
یکی
از عللی که به پوشیدن لباس سفید سفارش شده است، این است که چرک لباس سفید
زود نمایان میشود و مجبورند بشویند. اگر یقه کُت مسلمانی چرکین باشد، اگر
کفش مسلمانی خاکآلوده باشد، اگر از نظر ظاهر تمیز نباشد، اسلامش کامل
نیست. اسلام دوست دارد وقتی وارد اجتماعی میشوید تمیز باشید. در روایات
میخوانیم وقتی پیغمبر اکرم(ص) میخواستند وارد کوچه بشوند، در آینه نگاه
میکردند واگر آینه نبود در آب نگاه میکردند تا لباس و عمامهشان کج و
نامرتّب نباشد[4]. ما لباسمان ولو ارزان قیمت باشد، باید تمیز باشد. این
خانه تکانی که در این عید وجود دارد، کار خوبی است. در روایات میخوانیم که
وجود تار عنکبوت در سقف، آشغال در زیر فرش، چرکین بودن صحن یا سالن خانه
موجب فقر میشود. رحمت خدا از این خانه برداشته میشود. ملائکه میروند و
شیاطین وارد میشوند. در روایات به تمیز بودن خانه اشاره شده است.
یکی
از وظایف سنگین خانمها این است که قبل از آمدنِ شوهرش، خود را و خانه را
برای آمدن او مهیّا کند. سرو صورت را آراسته کند. لباسی را که شوهرش دوست
دارد، بپوشد. حتّی بچّههایش را تمیز کند. خانه را تمیز کند. اگر موقع
ناهار است سفره را بیندازد و... والاّ از نظر شوهرداری پایش لنگ است؛ و اگر
خانمی، شوهردار خوبی نباشد و وظیفه همسری را به خوبی انجام ندهد، معلوم
نیست به بهشت برود.
وقتی به خانه وارد میشوی مواظب باش پایت بوی
عرق ندهد، بدنت بو ندهد مواظب باش لباست کثیف نباشد، لباسهای در خانهات
نظیف باشد و بالاخره وقتی وارد خانه شدی اول باید دست و صورت را بشویید،
وضو بگیرید، اگر وضو نمیگیرید تمیز باشید، و اگر تمیز نیستید (به علت
سرکار رفتن و... ) حتماً دوش بگیرید. با بدن تمیز سرسفره بنشینید.
اینها
وظیفه مردی است که از بیرون وارد خانه میشود. اگر به وظیفهاش عمل نکند،
از نظر زنداری لنگ است و چنین فردی معلوم نیست به بهشت برود.
کار اساسی زن، شوهرداری و بچّهداری است. اگر کار اجتماعی دارد، باید در کنار این دو وظیفه باشد. زیرا کار اصلی زن بسیار سنگین است.
از این رو اسلام با عید نوروز موافق است، زیرا مردم بیشتر به نظافتِ خانه و فرزند و خودشان میرسند.
* خصوصیّت دوم عید نوروز
رفت و آمدهایی است که در این ایام نوروز انجام میشود. اسلام این کار را نیز بسیار دوست دارد. پیغمبر اکرم(ص) میفرماید:
«المؤمِنُ یألَفُ و یُؤلَفُ و لا خَیْرَ فی مَنْ لا یَألَفْ وَلا یُؤلَف»[5]
یعنی
مسلمان آن کسی است که رفت و آمد با دیگران دارد و مسلمان کسی است که آلف و
مألوف است. مردم او را میپذیرند و مردم را میپذیرد. هم او مردم را دوست
دارد و هم مردم او را دوست دارند. هم رفت دارد و هم آمد. بعد میفرماید:
اگر کسی حال گوشهنشینی داشته باشد، با هیچ کس رفت و آمد نداشته باشد، حتّی
در متن اجتماع نباشد، خیری در این فرد نیست.
تقوای منفی را اسلام
نمیخواهد، گر چه چیز خوبی است، ولی اسلام نمیخواهد. معنای تقوای منفی آن
است که شما در خانه تنها بنشینی و با کسی رفت و آمد نکنی؛ و چون تنها هستی،
غیبت نمیکنی، تهمت نمیزنی، دروغ نمیگویی نگاه به نامحرم نمیکنی و...
البته
انسان گناه نکند خوب است، اما اسلام میگوید تقوای مثبت از تو میخواهم،
یعنی باید در متن اجتماع باشی و غیبت نکنی. باید در میان مردم باشی، اما
تهمت نزنی، شایعه پراکنی نکنی، دروغ نگویی و چشم چران نباشی.
پی نوشت ها:
[1]. مفاتیح، اعمال عید نوروز (فصل یازدهم).
[2]. سوره ی اعراف، آیه ی 31. ترجمه: «ای بنی آدم! زینتهای خود را در مقام عبادت برگیرید.»
[3]. بحارالانوار، جلد 73، صفحه ی 126 و فروع کافی، جلد 3، صفحه ی 22.
[4]. بحارالانوار، جلد 16، صفحه ی 249 (مضمون روایت در متن نقل شده است).
[5]. کنزالعمال، جلد 1، صفحه ی 142، حدیث شماره ی 679.
پی نوشت:
فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی
فاطمه پاره وجود من است، هر که او را بیازارد مرا آزار داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است.
امالی(صدوق) ص104 ،بحار الانوار(ط-بیروت) ج67 ، ص3
حدیث بالا رو گذاشتم تا یادمون باشه به بهانه سال جدید باعث آزرده دل شدن خانم فاطمه زهـــرا(س) نشویم.چراغهای مسجد دسته دسته روشن میشوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری
برگزار شد.
آقا سید مهدی که از پلههای منبر پایین میآید، حاج شمسالدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان
جمعیت راه باز میکند تا برسد بهش.
جمعیت هم همینطور که سلام میکنند راه باز میکنند تا دم در مسجد.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…
آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…
دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، میگذار پر قبایش. مدتها بود که دخل را سپرده بود دست
دیگری!
آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی میکنن…
حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک میشود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه…زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالیاش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه
میکرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لبها، گیسهای پریشان… رنگ
دیگری به خود گرفته بود.
دوره و زمونهای نبود که معترضش بشوند…
حاج مرشد!
جانم آقا سید؟
آنجا را میبینی؟ آن خانم…
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
استغفرالله ربی و اتوبالیه…
سید انگار فکرش جای دیگری است…
حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه میکند:
حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند
نمیگوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟
سبحان الله…
سید مکثی میکند.
بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمیخورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی میشود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه میکند و
سمت زن میرود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور میکند.
به قیافهشان که نمیخورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استفرالله میگوید.
- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه میافتد.
حاج مرشد، همانجا میایستد. میترسد از مشایعت آن زن!…
زن چیزی نمیگوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…
دخترم! این وقت شب، ایستادهاید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشمهایش که قدری هوای
باران:
حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…
سید؛ ولی مشتری بود!
پاکت را بیرون میآورد و سمت زن میگیرد:
این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمردهام. مال امام حسین(علیه السلام) است…
تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!…
سید به حاجی ملحق میشود و دور…
انگار باران چشمهای زن، تمامی ندارد…*چندسال بعد…نمیدانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!
سید، دست به سینه از رواق خارج میشود. زیر لب همینجور سلام میدهد و دور میشود. به در
صحن که میرسد،
نگاهش به نگاه مرد گره میخورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را میپاییده، نزدیک میآید و عرض ادبی.
زن بنده میخواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر میایستد، زن نزدیک میآید و کمی نقاب از صورتش بر میگیرد
که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان میآید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت…
آقا سید! من دیگر… خوب شدهام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است…